دخمل مامانی و بابایی

روزم مبارک :)

1391/2/23 20:05
نویسنده : خاله مهتاب
682 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عمر و جونم...

امروز مامانی خیلی خوشحاله .. آخه امروز یه روز خیلی خاص و زیباست  . امروز میلاد حضرت فاطمه زهراست و خاصترین جاش اینه که امسال به لطف وجود تو منم مادر شدم ...

حالا دخترم بگه میخواد امسال به مامانش چه هدیه ای بده ؟ 

میشه خودم کادومو انتخاب کنم مامانی؟

اگه میشه علی الحساب خبر سلامتی و رشد نرمالتو بهم کادو بده . این خبر از بزرگترین و گرونترین کادوی دنیا واسم بیشتر ارزش داره مامانم .

خیلی خوشحالم که امسال خدا منو لایق دونست و تونستم بالاخره لقب مادر رو از آن خودم کنم ...

امیدوارم که لیاقتشو داشته باشم  و مادر خوبی برای شما دختر گلم و همسر وفادار و فداکاری برای بابایی باشم...

عزیزم جات خالی دیروز ناهار رفتیم خونه مامان زهره جونی ...

خیلی خوش گذشت ! آخه با بابایی و عمه زهرا جونی رفتیم خونه خودمون و اتاق شما رو یکمی تزیین کردیم...

عمه جونی دستت درد نکنه .خیلی واسه دخملم زحمت میکشی. ایشالله که بتونم واسه عروسیت جبران کنم

بعد از ظهر هم بابایی مارو برد بیرون یه گردشی کردیم ... اما شما زودی خسته شدی و مجبور شدیم زود بیایم خونه ...


فرشته ی نازم اگه بدونی امروز چه حس عجیب و قشنگی داشتم...

آخه میدونی ؟ امروز ماشالله خیلی تکون میخوردی و منم بدجور بالای نافم درد میگرفت!! بلوزمو زدم بالا تا ببینم داری اون زیر چکار میکنی ...

دستم روی شکمم بود که یهو یه پای کوچولو اومد تو دستم !!

ای خدا !! پای دخترم بود.... اشک توی چشمام جمع شد و خدا رو واسه اینهمه عظمتش شکر کردم...

گریم به خاطر کوچیک بودن و ناتوان بودنت بود مامانم...

الهی مامان دورت بگرده که جات اون تو تنگه... الهی دردت بخوره تو جونم ... تورو خدا فقط چند هفته دیگه صبر کن... باشه مامانم ؟ مرسی دخمل حرف گوش کنم ...

خداوندا ...این خوشیهای زندگی رو از من و همسر عزیزم نگیر...

خدایا ... هیچ درد و غمی توی زندگیم ندارم و نذار دردی بیاد توی زندگیم...

خدایا ... توی این روز عزیز و زیبا ازت میخوام تا بهم قدرت بدی اونجوری که مادر عزیزم عمرشو واسم گذاشت منم واسه دونه بهشتیم بذارم...

خدایا ... همینجا ازت میخوام که همیشه مامان خودم و مامان شوهرم رو صحیح و سالم نگه داری تا بزرگ شدن نوه هاشون و حاصل سختی کشیدن هاشونو ببینن...

آمین یا رب العالمین...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

بابای ملیسا
23 اردیبهشت 91 22:25
ضمن عرض تبریک به خاطر روز مادر ، وبلاگ ملیسا خانم با عکسهای جدیدش به روز شد . خوشحال میشم سر بزنید و با نظرات قشنگتون وبلاگ ملیسا رو مزین کنید آسمان را گفتم : می توانی آیا بهر یک لحظه ی خیلی کوتاه روح مادر گردی ؟ صاحب رفعت دیگر گردی ؟ گفت نی نی هرگز !!! من برای این کار کهکشان کم دارم نوریان کم دارم مه و خورشید به پهنای زمان کم دارم ! … خاک را پرسیدم : می توانی آیا دل مادر گردی ؟ آسمانی شوی و خرمن اختر گردی ؟ گفت نی نی هرگز ! من برای این کار بوستان کم دارم در دلم گنج نهان کم دارم ! … این جهان را گفتم : هستی کون و مکان را گفتم : می توانی آیا لفظ مادر گردی ؟ همه ی رفعت را همه ی عزت را همه ی شوکت را بهر یک ثانیه بستر گردی ؟ گفت نی نی هرگز ! من برای این کار آسمان کم دارم اختران کم دارم رفعت و شوکت و شان کم دارم ! عزت و نام و نشان کم دارم ! … آن جهان را گفتم : می توانی آیا لحظه ای دامن مادر باشی ؟ مهد رحمت شوی و سخت معطر باشی ؟ گفت نی نی هرگز ! من برای این کار باغ رنگین جنان کم دارم ! آنچه در سینه ی مادر بوُد آن کم دارم !