دخمل مامانی و بابایی

عمر من داره 3 ماهش تموم میششششششه...

همدم روز و شبهام سلام   . عزیز دل مامان امروز شما 12 هفته و 2 روزته یعنی 86 روزته عشقم !! 28 این ماه 3 ماهگی شما تموم میشه و شما وارد 4 ماه میشی. اگه بدونی با اومدنت چه لطف بزرگ در حق کل خونواده ها علی الخصوص منو بابایی کردی ... از خدای مهربون ممنونم که یه مونس واسه روزهای تنهاییم بهم هدیه داد. عزیز دل مامان روزها به سرعت در حال سپری شدنه و شما روز به روز داری بزرگتر و شیرینتر و شیطونتر میشی . انشالله که یه خانوم با ادب و با شعور و متین بشی عزیزم . دختر گلم وجود تو توی خونه باعث شده تا وقتی بابایی از سر کار میاد خستگیهاشو پشت در بذاره و با خوشحالی و شادی وارد خونه بشه و شما با خنده های زیبا و شیرینت بابایی رو خوشحال میکنی . وقتی که ب...
21 شهريور 1391

به آرزوم رسیدم !!!

خدایا شکرت ... از اینکه تونستم باغبون خوبی باشم و بالاخره دونه ای رو که تو دلم کاشتی رو به ثمر رسوندم ... خدایا ازت ممنونم که منو پیش همسرم و خانوادهامون سربلند کردی و یه دختر سالم بهم دادی ... خاطره اومدن نی نی گلم ... روز 27 خرداد بود که شکمم انقباضات شدیدی داشت ... حتی به زایمان فکر هم نمی کردم چون تاریخ زایمان طبیعیم 16 تیر و سزارینم 10 تیر بود.. اما با مطالعات و تحقیقاتی که راجع به زایمان داشتم متوجه شدم که دردم درد زایمانه ... بعد از ظهر متوجه شدم که منیلا جونم اصلا تکون نمی خوره ترسیدم ...رفتم بیمارستان تا صدای قلبشو بگوشم ... همه چیز نرمال بود خیالم راحت شد ... ساعت 6 غروب شد و دیدم که دردم همین جور داره بیشتر میشه بازم بی...
16 تير 1391

8 ماه تموم شد ....رفتی تو 9 !!!!

فرشته کوچولوی مامان سلااااااااام.... عزیزم بهت تبریک میگم ... امروز وارد 9 ماه شدی .. دقیقا ماه دیگه این موقع شما توی بغلمی عزیزم دلم !!! از یه طرف واقعا خوشحالم که روزها میگذره و به رسیدن بهت نزدیک میشم ... از طرف دیگه هم دلم واست تنگ میشه .... واسه تکون خوردنات ... واسه شکم قلمبم ... واسه نگاه مظلومانه ی بابایی به شکمم... محبت خالصانش به تو ... میدونم چیزهای شیرینتری در انتظارمه ... اما این چیزها دیگه تکرار شدنی نیست .. دخترم واسه داشتنت خیلی غصه خوردم و زجر کشیدم ... 6 ماه استراحت مطلق بودم و فقط واسه سلامتیت دعا میکردم ... از همین جا واسه اونایی که نی نی دارن آرزو می کنم نی نیاشون سالم بیان تو بغلشون و انشالله اونای...
9 خرداد 1391

35 هفتگیت مبارک عمر مامان....

  عشق زمینی مادر سلام .... کودک 35 هفته ی من سلام عشقم ... نمی دونی مامان چقدر خوشحالم !! نمی دونی روزی چند بار واسه سالم بودنت دعا می کنم و از خدا تشکر می کنم که تا اینجا مواظب هر دومون بود ... عشق مامانی دیگه داریم به آخرا نزدیک میشیم ... دلم واسه این شکم قلمبه ، واسه لگدهای بی موقع ، واسه تکون نخوردنات و نگرانیام خیلی تنگ میشه !! عزیز دلم تا 39 هفته هم تموم شه دیگه چشمهای کوچولوتو به روی این دنیا باز میکنی ... همه میگن این دنیا مسخره ست و خوب نیست ... میگن همش سختی داره ... اما گل مامان اگه مثل من همیشه دنیا رو با رنگهای شاد ببینی و کینه به دل نداشته باشی و چیزای مادی واست ارزش نداشته باشه !! زندگی زیبا میشه ......
4 خرداد 1391

12 روز تا 9 ماهگی ...

دونه ی بهشتی من ... فرشته ناز من سلام مامانم... عزیزم باز هم هزار بار معذرت می خوام که جات تنگه مامانی..عزیز دل مامان 34 هفتگیتو بهت تبریک می گم... خدا رو شکر میکنم که تا الان مواظبت بوده و هیچ مشکلی واست پیش نیومده ... خدایا ازت متشکرم ... بخاطر همه چیز... منیلای مادر دیگه نزدیکای خط پایانیم... دووم بیار و قوی باش و تا روز آخر رشد کن و سالم باش . .. . امروز رفتم واست کلی خرید کردم ... خیلی خوشحالم دیگه آخراشه ... فقط فرش و روتختیو صندلی غذا خوریت مونده عزیزم ... فردا دوباره با بابایی می خوایم بریم خونه رو کمی خاک گیری کنیم... آخه 7 ماهه که خونه مادرجون راضیه هستیم و اصلا نرفتیم خونه .... دلم خیلی واسه خونمون تنگ...
28 ارديبهشت 1391

روزم مبارک :)

سلام عمر و جونم... امروز مامانی خیلی خوشحاله .. آخه امروز یه روز خیلی خاص و زیباست  . امروز میلاد حضرت فاطمه زهراست و خاصترین جاش اینه که امسال به لطف وجود تو منم مادر شدم ... حالا دخترم بگه میخواد امسال به مامانش چه هدیه ای بده ؟  میشه خودم کادومو انتخاب کنم مامانی؟ اگه میشه علی الحساب خبر سلامتی و رشد نرمالتو بهم کادو بده . این خبر از بزرگترین و گرونترین کادوی دنیا واسم بیشتر ارزش داره مامانم . خیلی خوشحالم که امسال خدا منو لایق دونست و تونستم بالاخره لقب مادر رو از آن خودم کنم ... امیدوارم که لیاقتشو داشته باشم  و مادر خوبی برای شما دختر گلم و همسر وفادار و فداکاری برای بابایی باشم... عزیزم...
23 ارديبهشت 1391

فقط 6 هفته مونده !!!

حوووووووووووووووررررراااااا منیلا یک هفته بزرگتر میشود.... سلام نفس مامانی . خوبی دخترم   ؟ فدای دختر نازم بشم که دیگه داره واسه خودش خانومی میشه . امروز رفتی توی 33 هفتگی . دختر نازم دیروز کالسکه و روروک و صندلی ماشینت هم اومد عزیزم . خیلی خوشحالم دیگه کم کم همه چیز داره آماده میشه عزیزم . بابایی هم از خوشحالی توی پوست خودش نمیگنجه !!! ای خدا شکرت!! هیچ وقت فکرشو نمیکردم بالاخره به این هفته و ماه برسم . خدایا ازت ممنونم که تا الان مواظب دوونه ی بهشتیم بودی . خدا جونم تورو خدا واسه همیشه مواظب دختر گلم باش . ایشالله که سه نفری ... من و تو و بابایی مهربون زیر سایه پروردگار به خوبی و خوشی زندگی کنیم . ...
20 ارديبهشت 1391